1 به حق نالم ز هجر دوست زارا سحرگاهان چو بر گلبن هزارا
2 قضا، گر داد من نستاند از تو ز سوز دل بسوزانم قضا را
3 چو عارض برفروزی میبسوزد چو من پروانه بر گردت هزارا
4 نگنجم در لحد، گر زان که لختی نشینی بر مزارم سوکوارا
1 گر من این دوستی تو ببرم تا لب گور بزنم نعره ولیکن ز تو بینم هنرا
2 اثر میر نخواهم که بماند به جهان میر خواهم که بماند به جهان در اثرا
3 هرکه را رفت همی باید رفته شمری هرکه را مرد همی باید مرده شمرا
1 به نام نیک تو، خواجه! فریفته نشوم که نام نیک تو دام است و زرق مر نان را
2 کسی که دام کند نام نیک از پی نان یقین بدان تو که دام است نانش مر جان را
1 دلا، تا کی همی جویی منی را؟ چه داری دوست هرزه دشمنی را؟
2 چرا جویی وفا از بی وفایی؟ چه کوبی بیهده سرد آهنی را؟
3 ایا سوسن بناگوشی ، که داری به رشک خویشتن هر سوسنی را
4 یکی زین برزن نا راه برشو که بر آتش نشانی برزنی را
1 گرفت خواهم زلفین عنبرین ترا به بوسه نقشکنم برگ یاسمین ترا
2 هر آن زمین که تو یک ره برو قدم بنهی هزار سجده برم خاک آن زمین ترا
3 هزار بوسه دهم بر سخای نامهٔ تو اگر ببینم بر مهر او نگین ترا
4 به تیغ هندی گو: دست من جدا بکنند اگر بگیرم روزی من آستین ترا
1 پوپک دیدم به حوالی سرخس بانگک بر برده به ابر اندرا
2 چادرکی دیدم رنگین برو رنگ بسی گونه بر آن چادرا
3 ای پرغونه و باژگونه جهان مانده من از تو به شگفت اندرا
1 جهانا! چه بینی تو از بچگان که گه مادری، گاه مادندرا؟
2 نه پاذیر باید تو را نه ستون نه دیوار خشت و نه زآهن درا
1 کس فرستاد به سر اندر عیار مرا که: مکن یاد به شعر اندر بسیار مرا
2 وین فژه پیر ز بهر تو مرا خوار گرفت برهاناد ازو ایزد جبار مرا
1 با عاشقان نشین و همه عاشقی گزین با هر که نیست عاشق کم کن قرینیا
2 باشد گه وصال ببینند روی دوست تو نیز در میانهٔ ایشان ببینیا
3 تا اندران میانه، که بینند روی او تو نیز در میانهٔ ایشان نشینیا
1 آمد بهار خرم با رنگ و بوی طیب با صد هزار نزهت و آرایش عجیب
2 شاید که مرد پیر بدین گه شود جوان گیتی بدیل یافت شباب از پی مشیب
3 چرخ بزرگوار یکی لشکری بکرد لشکرش ابر تیره و باد صبا نقیب
4 نفاط برق روشن و تندرش طبل زن دیدم هزار خیل و ندیدم چنین مهیب