و از رضاقلی خان هدایت تذکرهٔ ریاض العارفین 82
1. و هُوَ حکیم کمال الدین زیاد. از فحول حکمای زمان خود برتری داشته و همت بر انزوا و عزلت میگماشته. همهٔ اهل تذکره او را توصیف نموده و به فضایل ستودهاند. از اوست:
1. و هُوَ حکیم کمال الدین زیاد. از فحول حکمای زمان خود برتری داشته و همت بر انزوا و عزلت میگماشته. همهٔ اهل تذکره او را توصیف نموده و به فضایل ستودهاند. از اوست:
1. اسمش میرزا محمود. گویند مؤمنی خوش اعتقادو فرزانه نهاد بودو در سنهٔ ۱۱۰۰ رحلت نمود. غرض، مردی جلیل و این رباعی بر حالش دلیل است:
1. و هُوَ کمال الدین اسماعیل بن جمال الدین عبدالرّزاق. از مشاهیر شعر است و در اواسط عمر ترک و تجرید پیشه نمود و ارادتش به جناب شیخ شهاب الدین سهروردی به سرحد کمال بود. به لباس فقر ملبس و با یاد خدا همنفس. در خارج شهر اصفهان به دست لشکر مغول گرفتار گردید و بعد از زجر بسیار به مرتبهٔ شهادت رسید فی سنهٔ ۶۳۵. دیوانش مکرر دیده شده. از اوست:
1. اسم سعیدش ملک سعید. از فضلای خلخال و از شعرای صاحب حال، علوم عقلی و نقلی را با تصوف جمع کرده. از قال به حال رسیده و شراب معرفت چشیده. مدتها در شیراز از خلق انزوا گزیده و به ذکر حق آرمیده. اوقات را صرف کتب عرفانیه و حکمیّه مینمود و در همانا رحلت فرموده. این دو بیت و رباعیات از او نوشته شد:
1. و هُوَ زبدة الحکماء و قدوة العرفاء مولانا کمال الدّین حسین الواعظ. فاضلی یگانه و عالمی مشهور زمانه. به تحقیق در علوم نجوم و انشاء و فنون عربیه اعلم عهد خود بود. به صوتی خوش و آهنگی دلکش خلایق را موعظه و نصیحت مینمود. معانی آیات قرآنی و احادیث نبویّهؐرا به عبارات لایقه و اشارات رایقه بیان میساخت. در هرات با مولانا جامی ملاقات کرد و مصاهرت جامی را پذیرفت و مولانا فخرالدّین علی از او متولد شد. غرض، او را تصانیف نیکوست. مِنْجمله جواهر التّفسیر و لبّ لباب کتاب مثنوی مولوی نیز از اوست و مواهب علیه هم ازکتب وی است. در اخلاق نیز تصنیف دارد. تفصیل حالات او در تواریخ مفصّلاً مسطور است. مدتها در نیشابور موعظه میکرده و واعظ بوده و این بیت از آن جناب است:
1. از مجردان زمان و از سیاحان اوان خود بوده و سیاحت ممالک ایران و هندوستان نموده. در هندوستان وفات یافت و به جنت شتافت. این رباعی از اوست:
1. از مشایخ زمان واز عقلای نکته دان عهد خود بوده. علیقلی خان لکزی این رباعی را به نام وی قلمی نموده. زیاده بر این از حالش اطلاعی به هم نرسید:
1. نسبش به سلطان سنجر سلجوقی میرسد. از فضلاء و حکماء و عرفا بوده. خود میگوید:
1. از اماجد فضلا و از اکابر علمای عالی مقداربود. عمادالدین زنگی دیوان انشاء و سر رشتهٔ خود را به وی تفویض فرمود. آخر به ترک خدمت دیوان و قربت سلطان مذکور گفته و طریقهٔ فقرو فنا پذیرفته. در زاویهٔ عزلت منزوی وناهج اخروی شد. خوارزمشاه و ملک مازندران به وی اظهار اخلاص مینمودند. تیمّناً این رباعی از او نوشته شد:
1. و هُوَ رکن الدّین مسعود بن نظام الدّین علی است. اجدادش از شیراز به کاشان رفتند. او در کاشان متولد شد. غرض، از فضلا و حکمای عهد خود بودو به غیرت مشهور است. چنانکه به اندک بی التفاتی که از شاه عباس ماضی دید از شاه رنجید و این مطلع گفته به هندوستان رفت:
1. اسمش محب علی. اصلش از برلاس. مولدش تته. موطنش سند. معاصر اکبرشاه و جهانگیر شاه و از محققان آگاه. مشربش عارفانه و اشعارش موحدانه است:
1. و هُوَ ناصر بن خسرو بن حارث بن عیسی بن حسن بن محمد بن موسی بن محمد بن علی بن موسی الرضاؑ. جامع جمیع علوم بوده و شیخ ابوالحسن خرقانی را ملاقات نموده. خود در رسالهای که در بیان حالاتش نگاشته، میگوید که در سن نُه سالگی قرآن مجید و احادیث بسیار حفظ نمودم و پنج سال لغت و صرف و نحو و عروض و قافیه را سنجیدم و بعد از آن مدت سه سال تّتبع نجوم و هیئت و رمل و اقلیدس و مجسطی کردم. از هفده سالگی تا پانزده سال دیگر متوجه علوم فقه و تفسیر و اخبار و ناسخ و منسوخ بودم.قریب به هفتصد تفسیر مطالعه کردم و در سن سی و دو سالگی تورات و انجیل و زبور را به فضلای این مذهب آموختم و شش سال به تهذیب باطن و سایر علوم باطنی پرداختم در چهل و چهار سالگی صاحب تسخیرات و طلسمات و نیرنجات و علوم غریبه شدم. غرض، حکیم مزبور مدتها صدارت نیز کرد و به خواهش ملک ملاحده تفسیری بر قرآن مجید نوشت و بنا به رخصت شرع و حفظ نفس به وفق مشرب ایشان تأویل آیات نمودو نسخهٔ آن منتشر شد و علماء و فقهای عهد حکیم را به کفر و زندقه و الحاد نسبت دادند. بعد از اینکه به هزار مشقت از چنگ ملک ملاحده خلاص یافت به هرجا رسید دید که او را تکفیر مینمایند. خود گوید در نیشابور با برادر خود ابوسعید خواستم مرمت موزهٔ خود کنم. به دکّان موزه دوزی برآمدم. ناگاه در آخر بازار غوغایی برخاست. موزه دوزهم رفته چون باز آمد پارهای گوشت بر سر درفش خود کرده بود از وی سؤال کردم. گفت یکی از شاگردان ناصرخسرو به این شهر آمده بود و اشعار ناصر میخواند به جهت ثواب او را کشتند من نیز به این سبب قدری گوشت او را بر سر درفش کرده، آوردم. حکیم گفت موزه به من ده که در شهری که شعر ناصر خسرو بخوانند و نامش مذکور شود، من نخواهم ماند. در حال از خوف از نیشابور برآمدم. به هر صورت حکیم زحمت بسیار کشید. بیست و پنج سال در غار بدخشان به ریاضت و عزلت گذرانید. گویند به مرتبهای رسید که در سی شبانه روز یک مرتبه طعام میخورد. العهدة علی الرّاوی. از حکماء با شیخ رئیس موأخات داشت و با بونصر فارابی لوای مباحثه افراشت. صد و چهل سال عمر یافت و در سنهٔ ۴۳۴ به عالم باقی شتافت. بعضی از اشعارش این است: