از اهل جاجرم و جاجرم از توابع بسطام است. اما مشارالیه سی سال در شیراز به سر برده. ارادت جناب شیخ نورالدین آذری طوسی را گزیده و در گوشهٔ انزوا خزیده. مثنوی گوی و چوگان به نام سلطان عبداللّه بن ابراهیم بن شاهرخ میرزا منظوم نموده. در سنهٔ ۸۸۴ وفات یافته. در مقبرهٔ خواجه حافظ شیرازی مدفون گردیده. این رباعی از اشعار اوست: ,
2 در کوچهٔ عاشقی به پیمان درست میگفت به من اهل دلی روز نخست
3 طالب مطلب کسی که او غیر تو جست رو طالب آن باش که او طالب تست
و هُوَ ظهیر الدین طاهربن محمد. کنیتش ابوالفضل و ازفضالی عهد خود بوده. اصلش از فاریاب مِن توابع بلخ و مدتها مداحی سلاطین سلجوقیه و ایلدگزیه را کرده. مضامین بدیع و ابیات رفیع در روزگار از او یادگار است. وی را در شاعری پایهای بلند و رتبهای دل پسند بوده. عاقبت الامر ترک و تجرید گزیده در تبریز پای در دامن انزوا کشیده. دیوانش مکرر مطالعه شد. الحق قصاید خوب و مضامین مرغوب دارد. غرض، فاضلی است عالی مقدار وحکیمی هوشیار. این چند بیت در نصیحت و موعظه فرموده است: ,
2 گیتی که اولش عدم و آخرش فناست در حق وی گمان ثبات و بقا خطاست
3 مگشای لب به خنده که تو خفتهای از آنک در خواب خنده موجب دلتنگی وبکاست
4 مشکل تر آن که گر به مثل دور روزگار روزی دو مهلتی دهدت گویی این بقاست
و هُوَ شیخ عزیز الدین محمود. از افاضل حکما و اکامل فضلا جناب شیخ نورالدین عبدالصمد نطنزی او را تربیت نموده و در زمان خود از مشایخ عرفا محسوب بوده. در علوم ظاهریه و باطنیه جامعیت داشته و تصانیف محققانه از خود در روزگار گذاشته. عشقنامه و عقل نامه و ترجمهٔ عوارف و شرح قصیدهٔ تائیه ابن فارض از اوست و هم این اشعار از اوست: ,
2 تا تویی در میانه خالی نیست چهرهٔ وحدت از غبار شکی
3 گر حجاب خودی براندازی عشق و معشوق و عاشق است یکی
4 دل گفت مرا علم لدنی هوس است تعلیمم کن گرت بدان دسترس است
و هُوَ سید علاءالدین و از افاضل کاملین. در هندوستان وفات یافته. از اوست: ,
2 به جستجوی نیابد کسی مراد ولیک کسی مراد بیابد که جستجو دارد
وی را میان ناصرعلی گویند. مردی مجرد و وارسته بود. در سنهٔ ۱۱۱۹ رحلت نموده،در جوار شاه نظام اولیا مدفون شد. از اوست: ,
2 به طاعت کوش اگر عشق بلانگیز میخواهی متاعی جمع کن شاید که غارتگر شود پیدا
3 اهل دنیا را ز غفلت زنده دل پنداشتم خفته آری مردگان را زنده میبیند به خواب
مشهور به شاه علمی بوده و مجردانه سیاحت مینموده. از آن جناب است: ,
2 منمستوبدحالاینچنین یارب چه خواهدگفتنم گر پاکدامانی بدین آلوده دامان بگذرد
اسمش باباعلی شاه ملقب به ابدال همانا از ابدال بوده. عاقلی دیوانه و کاملی فرزانه. با مولوی جامی معاصر بوده و ملاقات نموده. مولوی مذکور بنا بر اعتقاد به وی وقتی در نماز به او اقتدا کرده باباعلی شاه را حال متغیر شده به جای فاتحه این بیت خود را خوانده گریخت: ,
2 من رند بی سر و پا ز غم تو غم ندارم ز غم تو آن چنانم که غم تو هم ندارم
و هُوَ الشیّخ الموحّد عمربن حسن بن علی بن رشید الحمویّ الاندلسی المغربی ثم المصری. از قبیلهٔ بنی سعد. پدرش از اندلس بوده، در مصر نشو و نما نموده چون جناب شیخ در علم فرایض علم کمال افراشته بناء علیه به ابن الفارض شهرت داشته. تربیت از سلطان حسین اخلاطی مصری یافته و در راه ارادت او شتافته، بسیاری از علما و عرفا وی را تمجید کرده و برخی از جهلا به وی نسبت الحاد داده. دیوان حکمت بنیانش مشتمل بر معارف روحانیه و منطوی بر حقایق ایمانیه. یکی از قصاید آن قصیدهٔ وحیدهٔ خمریهٔ میمیه است و دیگری قصیدهٔ تائیه که قریب به هفتصد و پنجاه بیت میشود وبسیاری از حکما و فضلاء بر آن شروح نوشتهاند، بلکه بیشتر در شرح آن عاجز گشتهاند. جناب سید عارف میرسید علی همدانی هم شرحی موسوم به مشارب الاذواق بدان نگاشتهاند. غرض، از اکابر محققین موحد و از اماجد عارفین مجرد بوده است و نود سال عمر نموده است. وفاتش در سنهٔ ۶۳۲ از اشعار اوست: ,
2 زِدْنِی بِفَرْطِ الْحُبِّ فِیْکَ تَحَیُّرا وَارْحَمْحَشَاً بِلَظَی هَوَاکَ تَسَعُّرا
3 وَإذا سَأَلْتُکَ لَنْأَرَاکَ حَقیِقَةً فَاصْمَعْوَلاَ تَجْعَلْجَوابیٍ لَنْتَرَا
4 یَا قَلْبُ أَنْتَ وَعَدْتَنِی فِی حُبِّهِمْ صَبْرافَحاذِرْأنْتَضِیْقَ وَتَضْجَرا
از مشایخِ بصره و از اکابر حکما و از نوادر فضلا و افصح الفصحای عهد خود بوده. از بعضی اشعار او به سیادت استنباط میشود. همانا علوی نژاد بوده و به سبب توطن در روم و بیم مخالفان آن مرز وبوم ظاهر ننموده. غرض، مولدش بصره و موطنش سیواس مِنْبلاد روم و قصیدهٔ فریدهٔ ذات الانوارش گنجینهٔ علوم و آن در تتبع قصیدهٔ تائیهٔ ابن فارض منظوم، مشتمل است بر دوازده نور و در هر نوری سرایر خفیّه را ظهور. الحق آن کلیم کلام ید بیضا نموده و بر مرده دلان ایام، دم عیسی گشوده. چون اشعار عربیه در این کتاب کمتر قلمی میشود. از ضبط تمامی آن معذور و بدین چندبیت اکتفا رفت. وهی هذا: ,
2 تَجَلَّی لی الَّمحْبُوبُ مِنْکُلِّ وِجْهَةِ فَشَاهَدْتُهُ فِی کُلِّ مَعنّی وَصُورَةِ
3 بَدَا ظاهِراً بِالکُلِّ لِلْکُلِّ بَیّْنا تُشَاهِدْهُ الْعَیْنانُ فی کُلِّ ذَرَّةٍ
4 وَأَشْرَقَ مِنْهُ مطلق قید الْوَرَی عُمُوماً بِهِ وحدانیة صمدیة
و هُوَ عبداللّه بن ابی عبداللّه منجی الثّانی بن ابی حفص منجی الماضی بن عبداللّه یقظان الایدجی الخوزی. به وفور کمالات از همگنان پیش بوده و شیخ محی الدّین عربی در تصانیف خود وی را ستوده. گویند تصانیف عالیه دارد. من جمله طراز الذهب و آن مشتمل است بر فضایل و مناقب ائمهٔ اثناعشر علیهم السلام و در حقیقت ایشان براهین قاطعه در آن کتاب ثبت کرده، با شیخ بن عربی موافق و معاصر و زبان بیان از اوصافش قاصر. این رباعی منسوب به آن جناب است: ,
2 بی تو نفسی قرار و آرامم نیست بی نام تو ذات و صفت و نامم نیست
3 بی چاشنی تو در جهان کامم نیست بی روی تو صبح و موی تو شامم نیست