اسم شریفش میرسید شریف، مشهور به علامه. در کمالات یگانهٔ آفاق و از علمای معاصرین خود طاق. با امیر تیمور گورکانی معاصر و زبان بیان از عهدهٔ توصیفش قاصر. صاحب کتاب نفحات. وی را از اصحاب خواجه علاء الدین نقشبند دانسته و صاحب رشحات نیز در این قول با وی موافقت کرده. درمجالس العشاق آمده که علامه با سلطان حسین اخلاطی مصری صحبت داشته. غرض، احوالات آن جناب در کتب مفصّلاً مسطور است و تألیفاتش مشهور است. این رباعی از اوست: ,
2 ای حسن ترا به هر مقامی نامی وی از تو به هر دل شدهای پیغامی
3 کس نیست که نیست بهره ور از توولیک اندر خور خود به جرعهای یا جامی
از وارستگان زمان خود بوده و در بلاد ایران سیاحت مینمود. در اصفهان شیخ محمد علی لاهیجی متخلص به حزین از عرفای متأخرین وی را ملاقات نموده. گفته است که در ایام شتا او را دیدم نمد پارهای بر دوش و سر و پای برهنه در میان برف میگذشت و به قدریک شبر برف بر سرش جمع شده بود و از شوریدگی حال و پریشانی خیال در مقام ریختن آن نمیآمد. چندانکه خواستم با وی تکلمی کنم ملتفت نگشته، از من در گذشت. به هر حال این دو بیت از اوست: ,
2 ز هم نمیگسلد رشتهٔ نظارهٔ من به عمر خود نکنم غیر یک نگاه ترا
3 چه منع میکنی از بینوایی که مراست که پادشاه ندارد گدایی که مراست
اسمش شمس الدین عبداللّه. از علوم عقلی و نقلی آگاه بود. خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی و شیخ علی کلا و قوام الدین ابواسحق از تلامذهٔ او، و در خدمتش اکتساب علوم نمودهاند. سلطان محمد مظفر به وی ارادت داشته. غرض، از اکابر فضلا و حکماست. وفاتش در سنهٔ ۷۷۲ اتفاق افتاد. این رباعی تبرّکاً از او نوشته میشود: ,
2 در دولت و محنت جهان هست زوال دُرّ صاف تو گر دُرد در افکنده منال
3 خوش باش و زمان به کام یاران گذران زیرا که نماند این جهان بر یک حال
و هُوَ شرف الدین فضل اللّه. او را از شفروه مِنْمضافات اصفهان میدانند که آن را پزده نیز گویند. از مشاهیر فضلاست. رسالهٔ اطباق الذهب که مشتمل است بر صد کلمه در پند و مواعظ و شرح حال اصناف خلایق آن جناب در مقابل اطواق الذهب ز مخشری نوشته. این چند بیت از اشعار آن جناب است: ,
2 از تقاضای وصالش خامشیم این خموشی هم تقاضایی خوش است
3 عشقی که نه آلودهٔ هجران نه وصال است گنجی است ندانم دل خرسندِ که دارد
4 مسلمانان به مستوری میازاریدمستان را بترسید از قضایِ بدکه من هم پارسا بودم
نامش حکیم شرف الدین حسن و افضل فضلای زمن بوده. میرداماد او را تمجید نمود و جامع کمالات صوری و معنوی و حاوی حکمت علمی وعملی. از عالم توحید و تجرید بهره برداشته و در طریقهٔ شعر و شاعری لوای شهرت افراشته. قصاید و غزلیات دلکش به رشتهٔ نظم کشیده و بادهٔ معرفت چشیده. مثنویات متعدده دارد و از جمله مثنوی به بحر حدیقه موسوم به نمکدان حقیقت که الحق کمال فصاحت و بلاغت حکیم از آن ظاهر است و از غایت لطف بعضی آن را از حکیم سنائی دانستهاند و نسخهٔ آن متداول است و غالب خلق از سنائی دانند. لیکن آنچه بر فقیر از کتب تذکره، خاصه تذکرهٔ علیقلی خان لکزی معلوم شده از حکیم شفایی(ره) است. به هر صورت چون نهایت ملاحت دارد اغلبی از آن نوشته شد: ,
2 نظر به جانب او بی نظر توان کردن حجاب چهرهٔ عشّاق عین بینایی است
3 ببین و هیچ مبین و بدان و هیچ مدان که خاکپایِ ادب کیمیای دانایی است
4 از ردّ و قبول دگرانش چه تفاوت آن بنده که در چشم خریدار درآمد
اسمش خواجه صاین الدین علی ترکه. از فضلا و حکمای روزگار بوده، در تازی و دری تألیفات فرموده، مِنِ جمله شرح فصوص و کتاب مفاحص و رسالهٔ اسرار الصّلوة و شرح قصیدهٔ ابن فارض است. با سلطان شاهرخ معاصر و در یزد قاضی بوده و بعضی از علماء با وی معارضه داشتهاند و تفصیل آن در کتاب مجالس المؤمنین قاضی نوراللّه مسطور است. آن جناب و ابن فارض و مولانا شرف الدّین علی یزدی از سلطان حسین اخلاطی تربیت یافتهاند. این دو بیت از جملهٔ اشعار اوست: ,
2 اگرچه طاعت این شیخکان سالوس است که جوش و ولوله در جان انس و جان انداخت
3 ولی به کعبه که گر جبرئیل طاعت شان به منجنیق تواند بر آسمان انداخت
و هُوَ صدرالمتألهین و فخر المحقّقین، مولانا صدر الدین محمد بن ابراهیم بن یحیی، المعروف به ملاصدرا. ظهورش در زمان سلاطین صفویه، علوم عقلیه و نقلیه را در خدمت عظمای علماء و کبرای حکمای معاصرین خود تحصیل فرموده، مانند جناب سید سند، عارف مجرد مولانا میرابوالقاسم فندرسکی استرآبادی و جناب مولانا میرمحمد باقر مشهور به داماد و حضرت شیخ المشایخ بهاءالدّین محمد العاملی؛ و مولانا در حکمت الهی پایهاش از همگی درگذشت و مسلم عالم گشت. مولانا مرتضی المدعوّ به محسن کاشانی و مولانا عبدالرزاق لاهیجانی و غیرهم، در خدمت آن حضرت تلمذ کرده و از افاضل گردیدهاند. غرض، او را درترک و تجرید و تحقیق وتوحید پایهای بلند و رتبهای ارجمند بوده و سالهاست که عدیل وی ظهور ننموده. تألیفات آن جناب مانند اسفار اربعه و شواهد ربوبیه و غیره بین الحکماء معروف و مشهور و رسالهٔ مدققانهاش موفور، مِنْجمله رسالهٔ فارسیه موسوم به سه امل در طریقهٔ سلوک و معارف از آن جناب به نظر رسیده، تحقیقات پسندیده دارد. تیمّناً این رباعی از او قلمی شد: ,
2 آنان که ره دوست گزیدند همه در کوی شهادت آرمیدند همه
3 در معرکهٔ دو کون فتح از عشق است هرچند سپاه او شهیدند همه
و هُوَ مولانا صفی الدین محمد. فاضلی نکتهپرداز و عالمی بی انباز بوده، تحصیل مراتب ایمانیه نیز نموده. صاحب کتاب لباب وی را بسیار ستوده. غرض، این رباعی از اوست: ,
2 ای آتش عشق یار دلسوزی کن وی باد هواش آتش افروزی کن
3 دردیست که درمانش هم از درد کنند یارب تو از آن درد مرا روزی کن
معاصر سلاطین خوارزمشاهیّه بوده. تاریخ سلاطین خوارزمشاهیّه تألیف فرموده. بالاخره توفیق رفیقش شد، منصب استیفای دیوان را به فرزند خود بازگذاشته و خود از استیفا استعفا جسته، به عبادت نشسته، به ریاضات شاقّه مشغول و خاطرش از مناصب تعلقات معزول و در مسلک سلوک سالک و ملک ملک و ملکوت را مالک گشت و آخر درگذشت. این دو بیت از اوست: ,
2 گر دهدت روزگار دست و زبان زینهار دست درازی مجو چیره زبانی مکن
3 با همه عالم به لاف با همه کس از گزاف هرچه ندانی مگوی هر چه توانی مکن
و هُوَ محمدبن محمد بسطامی. از فضلای عهد خود بوده. این بیت از اشعار اوست: ,
2 در عشق بسی سؤال باشد کو را نبود جواب هرگز