باز آ باز آ، چو از رضیالدین آرتیمانی رباعی 1
1. باز آ باز آ، چو روح در تن باز آ
چون جان به بدن، چو گل بگلشن باز آ
...
1. باز آ باز آ، چو روح در تن باز آ
چون جان به بدن، چو گل بگلشن باز آ
...
1. در دین حق ار نبودهای مادر زا
این چشم ببند و چشم دیگر بگشا
...
1. شوخی که تمام پای بستم او را
بی منت جام و باده مستم او را
...
1. از بس در سر هوای آن دوست مرا
روی دل از آنجهت بهر سوست مرا
...
1. ای عشق بحسن دیده در ساز مرا
عیبم همه سر بسر، هنر ساز مرا
...
1. رفتم بر آن نگار سیمین غبغب
گفتم بسفر میروم ای مه امشب
...
1. هر گز دل خو نگشتهام از غم نگرفت
راه و روش مردم عالم نگرفت
...
1. ای گشته تو را صفات، مانع از ذات
از ذات فرو نمان به امید صفات
...
1. آهم ز فراز آسمٰانها بگذشت
اشکم ز محیط هفت دریا بگذشت
...
1. سر کردهٔ اهل دانش و دید اینست
شایسته تخت و تاج جمشید این است
...
1. از کوتهی، ار عمر درازت هوس است
جاوید اگر شوی همان یک نفس است
...
1. بی عشق مباش اگر چه محض سخن است
بی درد مزی اگر چه درد بدن است
...