1 زآن بادهٔ دیرینهٔ دهقان پرورد در ده که تراز عمر نو خواهم کرد
2 مستم کن و بی خبر ز احوال جهان تا سر جهان بگویمت ای سره مرد
1 گر زلف پریشانت در دست صبا افتد هرجا که دلی باشد در دام بلا افتد
2 ماکشتی صبرخود دربحرغم افکندیم تاآخر از این طوفان هر تخته کجا افتد
1 سحرم هاتف میخانه به دولتخواهی گفت بازآی که دیرینه این درگاهی
2 همچو جم جرعه ما کش که ز سر دو جهان پرتو جام جهان بین دهدت آگاهی
1 بلبلی برگِ گُلی خوش رنگ در منقار داشت و اندر آن برگ و نوا خوش نالههایِ زار داشت
2 گفتمش در عین وصل، این ناله و فریاد چیست؟ گفت ما را جلوهٔ معشوق در این کار داشت
1 هر دوست که دم زد ز وفا دشمن شد هر پاکروی که بود تردامن شد
2 گویند شب آبستن و این است عجب کاو مرد ندید از چه آبستن شد
1 واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند چون به خلوت میروند آن کارِ دیگر میکنند
2 مشکلی دارم ز دانشمندِ مجلس بازپرس توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند؟
1 جای حضور و گلشن امن است این سرای زین در به شادمانی و عیش وطرب در آی
2 ای کاخ دولتی تو چه کاخی که مدرج است در شاخسار گلشن تو سایه همای
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به