1 زآن بادهٔ دیرینهٔ دهقان پرورد در ده که تراز عمر نو خواهم کرد
2 مستم کن و بی خبر ز احوال جهان تا سر جهان بگویمت ای سره مرد
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 صبا اگر گذری اُفتَدَت به کشور دوست بیار نَفحِهای از گیسوی مُعَنبَر دوست
2 به جانِ او که به شکرانه جان برافشانم اگر به سویِ من آری پیامی از برِ دوست
1 دل ما به دور رویت ز چمن فَراغ دارد که چو سرو پایبند است و چو لاله داغ دارد
2 سرِ ما فرونیاید به کمانِ ابروی کس که درون گوشه گیران، ز جهان فَراغ دارد
1 اَلمِنَّةُ لِلَّه که درِ میکده باز است زان رو که مرا بر در او روی نیاز است
2 خُمها همه در جوش و خروشند ز مستی وان می که در آن جاست حقیقت، نه مجاز است
1 هر دوست که دم زد ز وفا دشمن شد هر پاکروی که بود تردامن شد
2 گویند شب آبستن و این است عجب کاو مرد ندید از چه آبستن شد
1 واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند چون به خلوت میروند آن کارِ دیگر میکنند
2 مشکلی دارم ز دانشمندِ مجلس بازپرس توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند؟
1 ما ز یاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آنچه ما پنداشتیم
2 تا درخت دوستی بر کی دهد حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **