ز درد می دل زهاد از صائب تبریزی دیوان اشعار 366

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

ز درد می دل زهاد با صفا نشود

1 ز درد می دل زهاد با صفا نشود که چشم آبله روشن به توتیا نشود

2 پس از فراق، قلم نیست بر شکسته دلان چو نی جدا ز شکر گشت بوریا نشود

3 جدا فتاده ام از کاروان در آن وادی که ناله جرس از کاروان جدا نشود

4 گرفته ای پی طول امل به عنوانی که هیچ کور چنان پیرو عصا نشود

5 تا ز خود گم نشود دل به هدایت نرسد درد درمان نشود تا به نهایت نرسد

6 راه طی گشت و همان دوری منزل برجاست که شنیده است که منزل به نهایت نرسد؟

7 ستم این است که می فهمد و می پوشد چشم کاش آن شوخ به مضمون شکایت نرسد

عکس نوشته
کامنت
comment