- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای کرده چشمت عالمی مست از شراب ناز خود یک جرعهای بر ما فشان از نرگس غماز خود
2 هرگز چه دانی حال من کز حسن و نازت چو نبود چون کس ندیدی در جهان هرگز نگویم راز خود
3 از بیم خوی نازکت شبها که افغان میکنم از جنگ و غوغای سگان کم میکنم آواز خود
4 هرچند کز دود دلم هر مو زبان حال شد گر سوزم از غیرت به کس هرگز نگویم راز خود
5 ای طایر اقبال اگر بر خاک اهلی بگذری بنشین که مرغ روح او بازآید از پرواز خود
6 با سیل گریه خانه در آن کوی چون کنم؟ کانجا هزار خانه ز بنیاد میرود
7 اهلی که شد بآتش آه از جهان برون از جور دوست باعلم داد میرود