ای تازه گل که بوی خوشت دم از اهلی شیرازی غزل 557

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

ای تازه گل که بوی خوشت دم ز روح زد

1 ای تازه گل که بوی خوشت دم ز روح زد خرم کسی که با تو شراب صبوح زد

2 در حیرتم که خاک درت از چه گل نساخت اشکم که تخته بر سر طوفان نوح زد

3 ای میفروش در بگشا جرعه یی ببخش کاین در کسی که زد بامید فتوح زد

4 ناصح برو که دست بهر کس نمیدهد کوی قبول توبه که دست نصوح زد

5 اهلی که مرده بود زغم زنده شد که باز راه کهن بتازه جوانی چو روح زد

6 کوهکن بر دل او گرد ملامت بار است گرد من کوه غم از سنگ ملامت نگرید

7 نیست در میکده اهلی نفسی بی می و جام کرم پیر به بینید و کرامت نگرید

عکس نوشته
کامنت
comment