1 ای عارض تو چون گل و زلف تو چو سنبل من شیفته و فتنه آن سنبل و آن گل
2 زلفین تو قیریست بر انگیخته از عاج رخسار تو شیریست بر آمیخته بامل
3 زلفین تو زاغیست بر آویخته هموار دو ماه بمنقار و دو خورشید بچنگل
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 بسکه بخشد کف تو دروگهر بحر شرمنده گشته و فاوا
1 کند گر تموج هیولای اولی تلاطم نماید مزاج از طبایع
2 و راز نفس کل عقل کلی شکیبد بر افتد زاوتاد رسم صنایع
1 با یارم اگر نیست ره دیداری آرید ببالین منش یک باری
2 تا گر من خسته دل نبینم رویش او خسته خویش را ببیند باری
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به