- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای آنکه تو سلطان همه سیمبرانی دستور بود فتنه به ملک تو که رانی
2 صد تیر جفا می گذرانی ز جگرها بازوت قوی باد که خوش می گذرانی
3 چشمم که دوید از پی دیدار ندیدت این است سزایش که به تیرش برانی
4 سبزه که دمد از گل عشاق تو، ای ترک خنگ تو بود سوخته، هان تا بچرانی
5 از آب و گلم گرد برآورد هوایت تا چند به دنبال خودم خاک خورانی؟
6 ما را تو مکش در هوس آن لب شیرین این سوی در آیم، گرم آن سوی برانی
7 گفتی که زبانیم جز از تو همه کس، وای ما را بمکش گر تو حیات دگرانی
8 هستی تو اگر شاد به رنجیدن خسرو من سینه کنم پاره، تو گر جامه درانی