1 با دشمن و دوست گر شدی نرم چو موم چون نقش نگین شوی مکن شرم چو موم
2 با خصم هماره باش سرسخت چو سنگ با دوست همیشه باش دل نرم چو موم
1 کانون حقیقت دهن بسته ما بود قانون درستی، دل بشکسته ما بود
2 صیاد از آن رخصت پرواز به ما داد چون باخبر از بال و پر بسته ما بود
1 در غمت کاری که آه آتشینم کرده است آنقدر دانم که خاکسترنشینم کرده است
2 دولت وصل تو شیرین لب بر غم آسمان با گدائی خسرو روی زمینم کرده است
1 این ستمکاران که میخواهند سلطانی کنند عالمی را کشته تا یک دم هوسرانی کنند
2 آنچه باقی مانده از دربار چنگیز و نِرُن بار بار آورده و سر بار ایرانی کنند
1 قسم به عزت و قدر و مقام آزادی که روح بخش جهان است نام آزادی
2 به پیش اهل جهان محترم بود آنکس که داشت از دل و جان احترام آزادی