- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عشق تو همچون قضا فرمانرواست وصل تو همچون قدر مشکل گشاست
2 لعل میگونت بسرخی میزند سرخیش زانست کاندر خون ماست
3 عشق تو زر کرد رنگ روی من این نه عشقست ای پسر این کیمیاست
4 گفتی از تو جان و ازمن یک نظر اینچنین اسراف کردن هم خطاست
5 محنت من دایم از دل خاستست خشم تو باری ندانم کز چه خاست
6 گفتی ای بدعهد برگشتی ز ما هم مرا بدعهد خوان فرمان تراست
7 رخ مگردان چون مرا بینی زدور بی سبب اعراض نوعی از جفاست
8 چند گوئی صبر باید کرد چند؟ من ندانم صبر زندانت کجاست