خطت ز پیش چشم سوادم نمی رود
1
خطت ز پیش چشم سوادم نمی رود
دلسوزی رخ تو ز یادم نمی رود
2
هر جلوه ای که دیده ام از سروقامتی
چون مصرع بلند ز یادم نمی رود
3
(هرگه لبت به خنده تبسم ادا شود
هر عضو من چو برگ گل از هم جدا شود)
4
(پیکان یار را نتواند به خود گرفت
گر استخوان من همه آهن ربا شود)