کوی او خواهی دلا محنت کش از اهلی شیرازی غزل 883

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

کوی او خواهی دلا محنت کش اغیار باش

1 کوی او خواهی دلا محنت کش اغیار باش دم مزن خاموش همچون صورت دیوار باش

2 امشبم خواب اجل خواهد ربود ای دل ولی شایدم آن مه بپرسد دیده گو بیدار باش

3 لاف عشقت میزند هر بی خبر ای مهربان یک دو روزی از برای امتحان خونخوار باش

4 گفتگوی مردمت غافل نگرداند ز یار از برون باغیر گوی و از درون با یار باش

5 تا نرانندت دگر اهلی ز کوی آن طبیب نیست درمانی دگر افتاده و بیمار باش

6 با اهل نظر ترک جف غایت جورست زنهار که رحمی کن و در بند ستم باش

7 اهلی که سگ تست اگر زد نفسی گرم او را بکرم عفو کن از اهل کرم باش

8 از غیر ببر همدم این بی دل و دین باش تا چند چنانی نفسی نیز چنین باش

9 چون ملک تو شد ملک ملاحت بوفا کوش آن خود همه آن تو بود در پی این باش

10 باری چو ستم میکنی ای مه چو فلک کن ظاهر بنما مهر و نهان در پی کین باش

11 من شاد بدرد غمی از جام وصالم گو بخش من از بزم وصال تو همین باش

12 بی مهر پری مهر سلیمان چکند کس گو روی زمینش همه در زیر نگین باش

13 با خلق مزن اشک صفت دم ز کدورت دل صاف کن و آینه روی زمین باش

14 جاییکه کند جلوه گری زاغ چو طاووس اهلی تو چو سیمرغ برو گوشه نشین باش

عکس نوشته
کامنت
comment