1 خواهی تو چو مشت بسته را وانکنی خود را ببر جامعه رسوا نکنی
2 هر جا که سخن کنی تو با دقت باش هشدار که اشتباه بی جا نکنی
1 نازم آن سرو خرامان را که از بس ناز دارد دسته سنبل مدام از شانه پا انداز دارد
2 رونما گیرد ز گل چون رو نماید در گلستان بر عروسان چمن آن نازنین بس ناز دارد
1 رسم و ره آزادی یا پیشه نباید کرد یا آنکه ز جان بازی اندیشه نباید کرد
2 سودی نبری از عشق گر جرأت شیرت نیست آسوده گذر هرگز زین پیشه نباید کرد
1 هر جا سخن از جلوه آن ماه پری بود کار من سودا زده دیوانه گری بود
2 پرواز بمرغان چمن خوش که در این دام فریاد من از حسرت بی بال و پری بود
1 قسم به عزت و قدر و مقام آزادی که روح بخش جهان است نام آزادی
2 به پیش اهل جهان محترم بود آنکس که داشت از دل و جان احترام آزادی
1 این ستمکاران که میخواهند سلطانی کنند عالمی را کشته تا یک دم هوسرانی کنند
2 آنچه باقی مانده از دربار چنگیز و نِرُن بار بار آورده و سر بار ایرانی کنند