گفتی از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 857

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

گفتی که در چه کاری با تو چه کار ماند

1 گفتی که در چه کاری با تو چه کار ماند کاری که بی‌تو گیرم والله که زار ماند

2 گر خمر خلد نوشم با جام‌های زرین جمله صداع گردد جمله خمار ماند

3 در کارگاه عشقت بی‌تو هر آنچ بافم والله نه پود ماند والله نه تار ماند

4 تو جوی بی‌کرانی پیشت جهان چو پولی حاشا که با چنین جو بر پل گذار ماند

5 عالم چهار فصلست فصلی خلاف فصلی با جنگ چار دشمن هرگز قرار ماند

6 پیش آ بهار خوبی تو اصل فصل‌هایی تا فصل‌ها بسوزد جمله بهار ماند

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر