آن زلف مشکبو را، تا زیب دوش از فرخی یزدی غزل 186

فرخی یزدی

آثار فرخی یزدی

فرخی یزدی

آن زلف مشکبو را، تا زیب دوش کردی

1 آن زلف مشکبو را، تا زیب دوش کردی سرو بنفشه مو را، عنبر فروش کردی

2 در چنگ تار زلفت، تا نیمه شب دل من چون نی نوا نمودی، چون دف خروش کردی

3 هم جمع دوستان را بیخود فکندی از چشم هم قول دشمنان را، بیهوده گوش کردی

4 تا برفکندی از مهر، ای ماه پرده از چهر بنیان عقل کندی، تاراج هوش کردی

5 همواره با درستان، پیمان شکستی اما با خیل نادرستان، پیمانه نوش کردی

6 بر دوش من ز مستی، دیشب گذاشتی سر دوشم دگر نبیند، کاری که دوش کردی

7 با آنکه سوختم من، شب تا سحر به بزمت چون شمع صبحگاهان، ما را خموش کردی

عکس نوشته
کامنت
comment