کینه دشمن مرا گفتی چرا در سینه از فرخی یزدی غزل 58

فرخی یزدی

آثار فرخی یزدی

فرخی یزدی

کینه دشمن مرا گفتی چرا در سینه نیست؟

1 کینه دشمن مرا گفتی چرا در سینه نیست؟ بسکه مهر دوست آنجا هست جای کینه نیست!

2 نقد جان را رایگان در راه آزادی دهیم گر به جیب و کیسه ما مفلسان نقدینه نیست

3 گنج عزت کنج عزلت بود آن را دل چو یافت دیگرش از بی نیازی حاجت گنجینه نیست

4 خواستم مثبت شوم باشد اگر کابینه خوب چون بدیدم، دیدم این کابینه آن کابینه نیست

5 رفت اگر آن شوم، این مرحوم آمد روی کار الحق این روز عزا کم زان شب آدینه نیست

6 جود حاتم بخشی این دسته صالح نما کم ز بذل و بخشش آن صالح پیشینه نیست

7 خوب و بد را صفحه طوفان نماید منعکس زانکه این لوح درخشان کمتر از آیینه نیست

عکس نوشته
کامنت
comment