1 ای مه که رخت آینه هر نظریست مغرور مشود اگر ز خویشت خبریست
2 فانوس صفت بحسن خود گرم مشو چون پرتو حسن تو ز نور دگریست
1 اگرچه از رخ خود چشم بسته یی ما را نهان ز چشمی و در دل نشسته یی ما را
2 ز جعد زلف تو هر موی ماست زنجیری چرا درین همه زنجیر بسته یی ما را
1 ز فتراکسوار من چه معراجی است آهو را سر آن آهویی گردم که قران میشود او را
2 نکوخویی ز خوبان رشک عاشق بار میرود از آن نیکویان دل میدهم خوبان بدخو را