1 از شصت گذشت عمر و رهبر نشدیم گامی ز ره کام فراتر نشدیم
2 سر بر در مقصود زدیم اینهمه عمر او در نگشود ما هم از در نشدیم
1 نور دو چشم کز برم بریده رفته است هیچ نمی رود زدل گرچه زدیده رفته است
2 پای بدامن کفن زان نکشد شهید عشق کز سر مستی جهان دست کشیده رفته است
1 آنی که فتنها همه از یک نگاه تست عالم خراب کرده چشم سیاه تست
2 روشن ترست شام من از صبح دیگران وین روشناییم ز رخ همچو ماه تست