یارم از جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی غزل 103

جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی

جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی

جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی

یارم چو سخن گوید از لب شکر افشاند

1 یارم چو سخن گوید از لب شکر افشاند چشمم ز فراق او هر شب گهرافشاند

2 گرباد نهد روزی در کوی توپا ایجان بس خاک که از دستت بر فرق سرافشاند

3 عاشق چو ترا بیند در کیسه نبیند زر دامن ز وجود خود یکباره برافشاند

4 بس خون که دل از دیده بر چهره فشاند از تو ور با تو بود کارش زین بیشتر افشاند

5 ایکاش دل ما را صد جان عزیزستی تا هر نفسی بر تو جانی دگر افشاند

6 باتو سرو زر بازم کانکس که ترا خواهد چون شمع سراندازد چون برق زرافشاند

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر