- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 یاری که رخش ماه و قدش سرو روان بود دادیم بدو جان و دل و مصلحت آن بود
2 چون دیدمش از دور بدانشکل و بدان قد گفتم که جفاکار بود راست چنان بود
3 فی الجمله مرا زیروزبر کرد که در عشق من سست عنان بودم و او سخت کمان بود
4 گر هیچ ننالم زغمش گوید خاموش انصاف بده خامش ازین بیش توان بود
5 در من نگرد ناگه یعنی که ندانم گوید چه رسید او را بیچاره جوان بود
6 زودا که بانگشت بهم باز نمایند کاین گور فلانست که دربند فلان بود