با دل آغشته در خون گر چه خاموشیم از فرخی یزدی غزل 14

فرخی یزدی

آثار فرخی یزدی

فرخی یزدی

با دل آغشته در خون گر چه خاموشیم ما

1 با دل آغشته در خون گر چه خاموشیم ما لیک چون خم دهان کف کرده در جوشیم ما

2 ساغر تقدیر ما را مست آزادی نمود زین سبب از نشئه آن باده مدهوشیم ما

3 گر توئی سرمایه دار با وقار تازه چرخ کهنه رند لات و لوت خانه بر دوشیم ما

4 همچو زنبور عسل هستیم چون ما لاجرم هر غنی را نیش و هر بیچاره را نوشیم ما

5 نور یزدان هر مکان، سر تا به پا هستیم چشم حرف ایمان هرکجا، پا تا به سر گوشیم ما

6 دوش زیر بار آزادی چه سنگین گشت دوش تا قیامت زیر بار منت دوشیم ما

7 حلقه بر گوش تهی دستان بود گر فرخی جرعه نوش جام رندان خطاپوشیم ما

عکس نوشته
کامنت
comment