فرخی یزدی

فرخی یزدی

فرخی یزدی
فرخی یزدی

دلت به حال دل ما چرا نمی‌سوزد از فرخی یزدی غزل 121

غزل 121 ام از 590 غزلیات

دلت به حال دل ما چرا نمی‌سوزد

1 دلت به حال دل ما چرا نمی‌سوزد بسوزد آنکه دلش بهر ما نمی‌سوزد

2 ز سوز اهل محبت کجا شود آگاه چو شمع آنکه ز سر تا به پا نمی‌سوزد

3 در این محیط غم‌افزا گمان مدار که هست کسی که ز آتش جور و جفا نمی‌سوزد

4 ز دود آه ستمدیدگان سوخته‌دل به حیرتم که چرا این بنا نمی‌سوزد

5 بگو به کارگر و عیب کارفرما بین هرآنکه گفت که فقر از غنا نمی‌سوزد

6 غریق بحر فنا ای خدا شدیم و هنوز برای ما دل این ناخدا نمی‌سوزد

7 ز تندباد حوادث ز بس که شد خاموش چراغ عمر من بی‌نوا نمی‌سوزد

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر دلت به حال دل ما چرا نمی‌سوزد

شاعر شعر دلت به حال دل ما چرا نمی‌سوزد چه کسی است ؟

شاعر شعر دلت به حال دل ما چرا نمی‌سوزد فرخی یزدی می باشد.

شعر دلت به حال دل ما چرا نمی‌سوزد در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 14 سروده شده است.

قالب شعر دلت به حال دل ما چرا نمی‌سوزد چیست ؟

قالب شعر دلت به حال دل ما چرا نمی‌سوزد غزل است

مضمون اصلی شعر دلت به حال دل ما چرا نمی‌سوزد چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر فارسی, شعر کوتاه, عارفانه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر فارسی, شعر کوتاه, عارفانه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی است.