- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دلت به حال دل ما چرا نمیسوزد بسوزد آنکه دلش بهر ما نمیسوزد
2 ز سوز اهل محبت کجا شود آگاه چو شمع آنکه ز سر تا به پا نمیسوزد
3 در این محیط غمافزا گمان مدار که هست کسی که ز آتش جور و جفا نمیسوزد
4 ز دود آه ستمدیدگان سوختهدل به حیرتم که چرا این بنا نمیسوزد
5 بگو به کارگر و عیب کارفرما بین هرآنکه گفت که فقر از غنا نمیسوزد
6 غریق بحر فنا ای خدا شدیم و هنوز برای ما دل این ناخدا نمیسوزد
7 ز تندباد حوادث ز بس که شد خاموش چراغ عمر من بینوا نمیسوزد