1 هر که پیراهن به بدنامی درید آسوده شد بر زلیخا طعن ارباب ملامت، بارنیست
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 خط نمی سازد مرا زان لعل جان پرور جدا تشنه کی گردد به تیغ موج از کوثر جدا
2 سبزه خط لعل سیراب ترا بی آب کرد آب را هر چند نتوان کرد از گوهر جدا
1 چون ز دنیا نعمت الوان هوس باشد مرا؟ خون دل چندان نمی یابم که بس باشد مرا
2 مد آهم، سرکشی با خویشتن آورده ام نیستم آتش که رعنایی ز خس باشد مرا
1 اگر نه مدِّ بسمالله بودی تاجِ عنوانها نگشتی تا قیامت نو خطِ شیرازه، دیوانها
2 نهتنها کعبه صحراییست، دارد کعبهٔ دل هم به گردِ خویشتن از وسعتِ مشرب بیابانها
1 نیست یک نقطهٔ بیکار درین صفحهٔ خاک ما درین غمکده یارب به چه کار آمدهایم؟
1 ز کویت رفتم و الماس طاقت بر جگر بستم تو با اغیار خوش بنشین که من بار سفر بستم
2 همان بهتر که روگردان شوم از خیل مژگانش به غیر از خون دل خوردن چه طرف از نیشتر بستم
1 کرد بی تابی فزون زنگ دل غم دیده را پایکوبی آب شد این سبزه خوابیده را
2 می شود ظاهر عیار فقر بعد از سلطنت توتیای چشم باشد خاک، طوفان دیده را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **