1 هر کس می بی حقیقتی نوش کند هر قول که می دهد فراموش کند
2 یک رشته حقیقت آشکارا گفتم گر دولت ما به حرف حق گوش کند
1 ز بس ای دیده سر کردی شب غم اشکباری را بروز خویش بنشاندی من و ابر بهاری را
2 گدا و بینوا و پاکباز و مفلس و مسکین ندارد کس چو من سرمایه بی اعتباری را
1 در کهن ایران ویران انقلابی تازه باید سخت از این سستمردم قتل بیاندازه باید
2 تا مگر از زردرویی رخ بتابیم ای رفیقان چهره ما را ز خون سرخ دشمن غازه باید
1 بهر آزادی هر آن کس استقامت میکند چاره این ارتجاع پر وخامت میکند
2 گو سپر افکن در این شمشیربازی از نخست هرکسی کاندیشه از تیر ملامت میکند
1 قسم به عزت و قدر و مقام آزادی که روح بخش جهان است نام آزادی
2 به پیش اهل جهان محترم بود آنکس که داشت از دل و جان احترام آزادی
1 این ستمکاران که میخواهند سلطانی کنند عالمی را کشته تا یک دم هوسرانی کنند
2 آنچه باقی مانده از دربار چنگیز و نِرُن بار بار آورده و سر بار ایرانی کنند