1 آنگل که بود به حسن شمع چگلی سر وی نزند چو او سر از آب و گلی
2 هر چند که صد هزار دل سوخته است یارب نرسد بخرمنش دود دلی
1 گر زخم عشق بر دل مردم جراحت است مارا ز زخم تیر بتان چشم راحت است
2 گل راست حسن و بسته دهان مرا نمک حسن نکو بسی است سخن در ملاحت است
1 کس نبودش خبر از زشتی و زیبایی ما آتش دل علم افروخت به رسوایی ما
2 ما ز صد نکته حسن تو یکی می بینیم بیش ازین نیست در آیینه بینایی ما