1 آنگل که بود به حسن شمع چگلی سر وی نزند چو او سر از آب و گلی
2 هر چند که صد هزار دل سوخته است یارب نرسد بخرمنش دود دلی
1 صبوری از غمت ایشوخ بیوفا تاچند غم تو تا کی و صبر و شکیب ما تا چند
2 تو بیوفا چو پشیمان نمی شوی از جور اگر وفا نکنی با کسی جفا تا چند
1 داغت خبر ز سوز من دل فکار کرد آخر شرار آتش ما در تو کار کرد
2 گفتم که جان بپای تو خورشید رخ دهم طالع مدد نکرد و مرا شرمسار کرد
1 نپرسد جز وفا چیزی خدا روز جزا از من مپرس از بیوفایی کان نمیپرسد خدا از من
2 دلم چون نافه خونشد در وفاداری و دلشادم که با هر کسکه باشد میدهد بوی وفا از من
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به