1 کسیکه او کند از کان که به میتین سیم مکن بر او بر بخشایش و مباش رحیم
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 خواجه بزرگست و مال دارد و نعمت نعمت و مالی که کس نیابد از آن کام
2 بخلش آنجا رسیده است که نگذاشت شوخ بگرمابه بان و موی به حجام
1 چو کودک سر فرود آرد به حجره بر سر حمدان چنان گردد که پندارم سمار و غست یا جله
2 درآویزم حمایلوار یکسر خویشتن را زو به گرد گردن و پشتش کنم آغوش چون بخله
1 قوی قلعه او که خاکش به پاکی چو قلعی ولیکن از او عاجز آذر
2 پر از زرکانی و تیغ یمانی پر از شیر جنگی و ببر دلاور
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به