- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کسیکه بر همه آفاق دوستاری کرد ببین که عشق تو در وی چه خرده کاری کرد
2 بکام دشمن شد دل گناه او همه آنک بپیش روی تو دعوی دوستاری کرد
3 مرا از آتش دل رخت صبر سوخته بود ولی بدولت تو آب چشم یاری کرد
4 ز صبر خویش عجب مانده ام که چون عمری قفای هجر همی خورد و سازگاری کرد
5 هزار جان گرامی بناز پرورده فدای صبر که انصاف جان سپاری کرد
6 نهان ز زلف بگفتی که بوسه بدهم بگفتمت که بگوئی ولی نیاری کرد
7 خیال روی تو تشریف داده بد دوشم عفی الله او که بدین قدر حق گذاری کرد