1 هر سوخته پخته کی بود در ره دوست بس سوخته یی که خامی طبع در اوست
2 ای زاهد خشک عشوه مفروش که تو ناپخته درون چو ناری و سوخته پوست
1 از که نالم که فغان از دل ریش است مرا هر بلایی که بود از دل خویش است مرا
2 شربت وصل تو بی زخم فراقی نبود لذت نوش پس از تلخی نیش است مرا
1 نیازمند ترا رسم خود پسندی نیست طریق اهل دلان غیر دردمندی نیست
2 به خلق و لطف تو نازیم ای سهی بالا که سرو قد تورا ناز سر بلندی نیست