- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی دست خود ز جان شستم از برای آزادی
2 تا مگر به دست آرم دامن وصالش را میدوم به پای سر در قفای آزادی
3 با عوامل تکفیر صنف ارتجاعی باز حمله میکند دایم بر بنای آزادی
4 در محیط طوفانزای، ماهرانه در جنگ است ناخدای استبداد با خدای آزادی
5 شیخ از آن کند اصرار بر خرابی احرار چون بقای خود بیند در فنای آزادی
6 دامن محبت را گر کنی ز خون رنگین میتوان ترا گفتن پیشوای آزادی
7 فرخی ز جان و دل میکند در این محفل دل نثار استقلال، جان فدای آزادی