-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در دیده چه کار آید؟ این اشک چو بارانم بر دیده اگر، جانا، سروی چو تو بنشانم
2 خود را به سر کویت بدنام ابد کردم از هر چه جز این کردم، از کرده پشیمانم
3 جانم به فدات آن دم کز بعد دو سه بوسه گویم که یکی دیگر گویی تو که نتوانم
4 از تیغ جفایم کش بی هیچ دیت، زیرا زین بیش نمی ارزد در نرخ وفا جانم
5 گر با تو غمی گویم، در خواب کنی خود را این درد دل است آخر، افسانه نمی خوانم
6 تو نام کرم گیری من جور و ستم خوانم گر چه به زبان گویی، من نام تو می دانم
7 جانی دگرم باید شکرانه فرمانت آن لحظه که در کشتن آید ز تو فرمانم
8 چاک دلم، ای محرم، چون دوخت نمی دانی ضایع چه کنی رشته در چاک گریبانم؟
9 عشق بت و بیم جان این نقد به کف تا کی؟ خسرو، به غزل بر گو تا دست برافشانم