- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سخن چه حاجت اگر دل مقابل افتادست زبان چه کار کند کار بادل افتادست
2 دلا، تغافل او التفات پنهان است مگو که یار زحال تو غافل افتادست
3 من از محیط محبت همین نشان دیدم که استخوان شهیدان به ساحل افتادست
4 زمانه دشمن و من بی زبان و بخت زبون تو رحم اگر نکنی کار مشکل افتادست
5 بر آستان تو اهلی غلام دیرین است ولی به داغ قبول تو مقبل افتادست
6 صوفی چو با تو رقصد چون خرقه را نبخشد در پوست هم نگنجد پشمینه پوش امشب
7 اهلی مگو که نبود جانبخش جز مسیحا دیدم من آن کرامت از میفروش امشب