سخن چه حاجت اگر دل مقابل از اهلی شیرازی غزل 83

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

سخن چه حاجت اگر دل مقابل افتادست

1 سخن چه حاجت اگر دل مقابل افتادست زبان چه کار کند کار بادل افتادست

2 دلا، تغافل او التفات پنهان است مگو که یار زحال تو غافل افتادست

3 من از محیط محبت همین نشان دیدم که استخوان شهیدان به ساحل افتادست

4 زمانه دشمن و من بی زبان و بخت زبون تو رحم اگر نکنی کار مشکل افتادست

5 بر آستان تو اهلی غلام دیرین است ولی به داغ قبول تو مقبل افتادست

6 صوفی چو با تو رقصد چون خرقه را نبخشد در پوست هم نگنجد پشمینه پوش امشب

7 اهلی مگو که نبود جانبخش جز مسیحا دیدم من آن کرامت از میفروش امشب

عکس نوشته
کامنت
comment