1 آن سیم بدن چیست که دل برباید از وی گرهی دو صد گره بگشاید
2 بی چین جبین بهیچ جا می نرود وز چین جبین او فرح میزاید
1 بسکه خطش سوخت ازغم صددل نومید را دود دلها تیره کرد آیینه خورشید را
2 عالم فانی نیر زد پیش آن ساقی جویی بلکه بی او کس نخواهد جنت جاوید را
1 بزلف اگر ببری جان بی قرار از ما فدای یک سر موی تو صد هزار از ما
2 بجان دوست که جان با تو در میان داریم چو در کنار نیایی مکن کنار از ما
1 گر بدامن گردی از آن رهگذر می بایدت دامنی از دامن گل پاک تر می بایدت
2 گر امید وصل باشد در قیامت دور نیست ایکه عاشق میشوی صبر اینقدر می بایدت