1 آن چیست که همچو مرغ پی بسته بود چون مار فراز گنج پیوسته بود
2 مرغان همه را پر ز برون میروید آن مرغ پرش ز اندرون رسته بود
1 وقت مستی چون عرق از روی دلجوی تو خاست چشمه آب حیات از هر بن موی تو خاست
2 هرکه روزی عشق کشتش زنده شد در کوی تو شور و غوغای قیامت در سر کوی تو خاست
1 دید چشمم پای او بر خاک و خاک ره نگشت خاک در چشمم چرا خاک ره آن مه نگشت
2 تا ندادم جان، طبیب دل نیامد بر سرم کس طبیب دردمندان حسبه لله نگشت
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به