1 چه خواهند از جان هم این دو قوچ که جنگیده با هم سر هیچ و پوچ
2 چرا تشنه خون هم گشتهاند نه میراث بَر ، نه پدر کُشتهاند
3 نه این خورده آن دیگری را عَلَف نه آن کرده آبِشخورِ این تلف
4 جهان صلح بود و صفا سر به سر نبود ار دو بر هم زنِ بَد سِیَر
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 هر که را با سرِ زلفِ سیه افتد کارش چون سیه کاران آشفته بود بازارش
2 دی ز کف برد دلم دلبر کی کز درِ حسن سِجده آرند بتانِ چِگِل و فَرخارش
1 برآمد بامدادان مِهرِ انور جهان را کسوتِ نو کرد در بر
2 تو پنداری که زرّین شاهبازی همی گسترد در صحنِ فلک پر
1 بگو عارف به من ز احبابِ طهران که می بینم همه شب خوابِ طهران
2 بگو آن کاظمِ بد آشتیانی اواخر با تو الفت داشت یا نی
1 ای خایه به دست تو اسیرم بنمودهای از جماع سیرم
2 دستم نشود به تخم کَس بند تا باد تو کرده دست گیرم
1 آب حیات است پدر سوخته حَبِّ نبات است پدر سوخته
2 وه چه سیه چرده و شیرین لب است چون شکلات است پدر سوخته
1 به انگشتان پا از زیر کرسی ز کس ها کرده ام احوال پرسی
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **