1 چه عجب گر دلت زمن بگرفت که مرا دل زخویشتن بگرفت
2 شدم از ضعف آنچنان که مرا باد بربود و پیرهن بگرفت
3 سخنی با تو خواستم گفتن گریه خود راه بر سخن بگرفت
1 ای جوادی که بتو بحر و سحاب ننویسند بجز بنده خطاب
2 آن کریمی تو که از غایت جود از ستاننده ترا بیش شتاب
1 ای کرده تو بر ملک تکبر وی کرده فلک بتو تفاخر
2 ای پایه منصب رفیعت بر تر ز تصرف تفکر
1 بساط عدل بگسترد باز در عالم خدایگان جهان خسرو بنی آدم
2 قوام چتر سلاطین سکندر ثانی پناه دولت سلجوق اتابک اعظم