- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 برداشتیم دل ز امیدی که داشتیم بر برنداشتیم ز تخمی که کاشتیم
2 آنخود چه روز بود که در وصل میگذشت وان خود چه عیش بود که ما میگذاشتیم
3 آن روزگار رفت که در دولت وصال سر زافتاب و ماه همی برفراشتیم
4 و اکنون که هست میل تو از ما بدیگری باطل شد آن حساب و بیخ برنگاشتیم
5 تو با حریف خویش بشادی نشین که ما تن در زدیم و صبر بدل برگماشتیم
6 آنگه که برگزیدی ما را زدیگران ما ماتم وجود خود آن روز داشتیم
7 بربود روزگار بقهر از بر منت آری ز روزگار همین چشم داشتیم