خوش درآ در خانه دل زانکه از اهلی شیرازی غزل 218

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

خوش درآ در خانه دل زانکه جان از خانه رفت

1 خوش درآ در خانه دل زانکه جان از خانه رفت کم کن این نا آشنایی کز میان بیگانه رفت

2 خرم آن کز بهر دل جان و جوانی جمله باخت چون زلیخا در طریق عاشقی مردانه رفت

3 شمع من سر تا قدم حسن است و لطف و مردمی آتش خشمی که بودش بر سر پروانه رفت

4 پنج روزی مانده، از میخانه چون بیرون رود هر که او پنجاه سالش عمر در میخانه رفت

5 شانه گفت: از زلف او تا بی گشادن مشکل است حالیا حرف امیدی بر زبان شانه رفت

6 دانه خالت که بر رخ دلفریب افتاده است ای بسا مرغ دلی کو بر سر این دانه رفت

7 جان من دریاب اهلی را درین دیر خراب پیش از آن روزی که گویی گنج ازین ویرانه رفت

عکس نوشته
کامنت
comment