- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خوش درآ در خانه دل زانکه جان از خانه رفت کم کن این نا آشنایی کز میان بیگانه رفت
2 خرم آن کز بهر دل جان و جوانی جمله باخت چون زلیخا در طریق عاشقی مردانه رفت
3 شمع من سر تا قدم حسن است و لطف و مردمی آتش خشمی که بودش بر سر پروانه رفت
4 پنج روزی مانده، از میخانه چون بیرون رود هر که او پنجاه سالش عمر در میخانه رفت
5 شانه گفت: از زلف او تا بی گشادن مشکل است حالیا حرف امیدی بر زبان شانه رفت
6 دانه خالت که بر رخ دلفریب افتاده است ای بسا مرغ دلی کو بر سر این دانه رفت
7 جان من دریاب اهلی را درین دیر خراب پیش از آن روزی که گویی گنج ازین ویرانه رفت