1 خوب دانَد حسابِ خویش جهان این مُحاسب بسی ذَکی باشد
2 احمد از تحت چون فرود آید پهلوی جاش مُتَّکی باشد
3 به حساب جُمَل هم اَر شمَری «احمد» و «پهلوی» یکی باشد
1 ای مِهین صدر فلک مرتبه در دورۀ تو گر شود رنجه دل اهل هنرشایان نیست
2 تو هنرمند وزیری و یقین در بَرِ تو قدر اهل هنر و غیرِ هنر یکسان نیست
1 بیا عارف که دنیا حرف مُفتست گهی نازک گهی پَخ گه کُلفت است
2 جهان چون خویِ تو نقشِ بر آبست زمانی خوش اُغُر گه بد لعابست
1 صبح نتابیده هنوز آفتاب وانشده دیدۀ نرگس ز خواب
2 تازه گُلِ آتَشیِ مُشک بوی شُسته ز شبنم به چمن دست و روی
1 ای خایه به دست تو اسیرم بنمودهای از جماع سیرم
2 دستم نشود به تخم کَس بند تا باد تو کرده دست گیرم
1 به انگشتان پا از زیر کرسی ز کس ها کرده ام احوال پرسی
1 آب حیات است پدر سوخته حَبِّ نبات است پدر سوخته
2 وه چه سیه چرده و شیرین لب است چون شکلات است پدر سوخته