1 ما صاف دلیم و کار دشمن دغلیست هر بد که کند چاره ما کم محلیست
2 در مهر تو دشمنم رقیب از ازلست مهر از ازلست و دشمنی هم ازلیست
1 اگرچه از رخ خود چشم بسته یی ما را نهان ز چشمی و در دل نشسته یی ما را
2 ز جعد زلف تو هر موی ماست زنجیری چرا درین همه زنجیر بسته یی ما را
1 باز چون شمع سحر رشته جان سوخت مرا مرده بودم دگر آن شمع بر افروخت مرا
2 چون شهیدان توشد جامه خونین کفنم در ازل عشق تو این جامه بتن دوخت مرا