1 بیدار کند بانگ نی افسرده دلان را نی صور سرافیل بود مرده دلان را
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 نیستی طفل، اینقدر بر خاک غلتیدن چرا؟ گل به روی آفتاب روح مالیدن چرا
2 جسم خاکی چیست کز وی دست نتوان برفشاند؟ گرد دست و پای خود چون گربه لیسیدن چرا
1 سخت می خواهم که در آغوش تنگ آرم ترا هر قدر افشرده ای دل را، بیفشارم ترا
2 عمرها شد تا کمند آه را چین می کنم بر امید آن که روزی در کمند آرم ترا
1 از بهار افزود شور عشق چون بلبل مرا خامه مشق جنون گردید چوب گل مرا
2 صحبت طفلان بود دیوانه را باغ و بهار دامن پر سنگ باشد دامن پر گل مرا
1 نیست یک نقطهٔ بیکار درین صفحهٔ خاک ما درین غمکده یارب به چه کار آمدهایم؟
1 کرد بی تابی فزون زنگ دل غم دیده را پایکوبی آب شد این سبزه خوابیده را
2 می شود ظاهر عیار فقر بعد از سلطنت توتیای چشم باشد خاک، طوفان دیده را
1 نیست در دیده ما منزلتی دنیا را ما نبینیم کسی را که نبیند ما را
2 زنده و مرده به وادید ز هم ممتازند مرده دانیم کسی را که نبیند ما را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **