1 تا بود همیشه خون روان بود از دل وین بیشه تمام ارغوان بود از دل
2 بر هر سر خار صد نشان بود از دل با این همه عشق سرگران بود از دل
1 سیرم ازخوان سیه کاسه گردون، هر چند قرص مهر و مهم آرایش خوان می بینم
2 آن چنان خسته ام از دست خسیسان کامروز مرهم از خستن شمشیر و سنان می بینم
1 ای عارض تو چون گل و زلف تو چو سنبل من شیفته و فتنه آن سنبل و آن گل
2 زلفین تو قیریست بر انگیخته از عاج رخسار تو شیریست بر آمیخته بامل
1 بگردون برین بر شد، ز فخر این ملکت ایران که گسترد از برش سایه خجسته رایت سلطان
2 اگر ویران شد این ایران ز جور ترکمان بد ز عدل شاه نیک اختر بساعت گردد آبادان