1 تا حصه قناعت گشتست ملک من وا رسته ام زعشوه دو نان پیچ پیچ
2 هستم حیات در همه عالم بآبروی زانرو که هیچ را نستایم بقصد هیچ
1 ایکه موج سینه تو غوطه دریا دهد پرتو طبعت فروغ عالم بالا دهد
2 گر ضمیر غیب گوی تو براندازد تتق بسکه تشویر عروس کلبه خضر ادهد
1 این مژده شنیدی که بناگاه برآمد زین تنگ شکر خای که ازراه برآمد
2 آن همچو دم صبح که از گل خبر آورد وین همچو نسیمی که سحرگاه برآمد
1 المتنة لله که تأیید ظفر یافت صدری که ازودولت و دین رونق و فریافت
2 المنة لله که چو فردوس شد امروز آنشهر که از غیبت او شکل سقریافت