1 با هم رفقا که یار و جفتند همه بنشسته و گفتند و شنفتند همه
2 شد راستی از خواندن آرا معلوم کز حیله به هم دروغ گفتند همه
1 جز شور و شر از چشم سیاه تو نریزد الا خطر از تیر نگاه تو نریزد
2 آهسته بزن شانه بر آن زلف پریشان تا جمع دل از طرف کلاه تو نریزد
1 آنکه از آرا خریدن مسند عالی بگیرد مملکت را می فروشد تا که دلالی بگیرد
2 یک ولایت را بغارت می دهد تا با جسارت تحفه از حاکم ستاند، رشوه از والی بگیرد
1 در شرع ما که قاعده اختصاص نیست حق عوام نیز قبول خواص نیست
2 دیگر دم از تفاوت شاه و گدا مزن بگزین طریقهای که در آن اختصاص نیست
1 قسم به عزت و قدر و مقام آزادی که روح بخش جهان است نام آزادی
2 به پیش اهل جهان محترم بود آنکس که داشت از دل و جان احترام آزادی
1 این ستمکاران که میخواهند سلطانی کنند عالمی را کشته تا یک دم هوسرانی کنند
2 آنچه باقی مانده از دربار چنگیز و نِرُن بار بار آورده و سر بار ایرانی کنند