- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا تو زیر پوست همچون گرگی ای پشمینه پوش دوری از یوسف بکش ای خرقه پشمین ز دوش
2 از جوانان ما جوانمردی ز ساقی یافتیم در صف پیران صفا از روی پیر میفروش
3 سر معراج محبت از دلم سر میزند عشق میگوید بگو و عقل میگوید خموش
4 یا رخی چون شمع باید یا دم گرمی چو نی تا نباشد آتشی صحبت نمی آید به جوش
5 هر کجا این لعبت چین در زبان آید چو شمع دیگران چون صورت دیوار چشمانند و گوش
6 وه که در بزم تو از دست رقیبان دمبدم میخورم زهری ز جام عیش و میگویند نوش
7 تا بکی اهلی خروشی یکنفس خاموش باش کین دل مجروح ما را میخراشی زین خروش
8 من کز از استغنای عشقم سوی شاهان چشم نیست چشم دارم التفاتی از گدایان درش