1 به تخت عرش ترا چون مقام شد از بخت چو ملک دهر ترا شد ز قدر عار مدار
1 گر زخم عشق بر دل مردم جراحت است مارا ز زخم تیر بتان چشم راحت است
2 گل راست حسن و بسته دهان مرا نمک حسن نکو بسی است سخن در ملاحت است
1 هرکه چون صورت چین دیده بروی تو گشاد چشم دیگر ز تماشای تو بر هم ننهاد
2 مگر آن لحظه رقیب تو زمن پوشد چشم که رود خاک وجود من دلخسته بباد
1 خوبان اگرچه در پی دلهای خسته اند بندی به پای مرغ دل کس نبسته اند
2 یارب ز سنگ حادثه شان در پناه دار سنگین دلان اگرچه دل ما شکسته اند
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به