1 تا دامن از بساط جهان در کشیده ایم رخت خرد به کوی قلندر کشیده ایم
2 ای ساقی، از قرابه فرو ریز می که ما خونابه ها ز شیشه اخضر کشیده ایم
3 در حقه سفید و سیه بر بساط خاک چون پر دغاست، باده احمر کشیده ایم
4 فقر است و صد هزار معانی درو چو موی آن را گلیم کرده و در سر کشیده ایم
5 چون جیب حرص پر نشد از حاصل جهان دامان همت از سر آن در کشیده ایم
6 بر سنگ زن عیار زر، ایرا گلی ست زرد چون در ترازوی خردش بر کشیده ایم
7 خسرو نه کودکیم که جوییم سرخ و زرد چون بالغان دل از زر و گوهر کشیده ایم