1 به هفت آب، دهن از شراب می شویم دگر ز توبه به مشک و گلاب می شویم
2 شکسته بالی عصیان کلید فردوس است ز نامه عمل خود ثواب می شویم
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 طومار زندگی را، طی میکند به یک شب از شمع یاد گیرید، آداب زندگانی
1 خامش نمی شوم چو جرس بادهان خشک دارم هزار نغمه تربازبان خشک
2 از سایه ام اگر چه به دولت رسند خلق باشد نصیب من چو هما استخوان خشک
1 کم نسازد جام می زنگ دل افگار را داس صیقل ندرود این سبزه زنگار را
2 در میان دارد دل تنگ مرا سرگشتگی بر سر این نقطه جولان است این پرگار را
1 ز کویت رفتم و الماس طاقت بر جگر بستم تو با اغیار خوش بنشین که من بار سفر بستم
2 همان بهتر که روگردان شوم از خیل مژگانش به غیر از خون دل خوردن چه طرف از نیشتر بستم
1 نیست در دیده ما منزلتی دنیا را ما نبینیم کسی را که نبیند ما را
2 زنده و مرده به وادید ز هم ممتازند مرده دانیم کسی را که نبیند ما را
1 کرد بی تابی فزون زنگ دل غم دیده را پایکوبی آب شد این سبزه خوابیده را
2 می شود ظاهر عیار فقر بعد از سلطنت توتیای چشم باشد خاک، طوفان دیده را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به